هفت تير

ساخت وبلاگ

سالهاست كه رفته ای ...يعني هر دو رفته ايم،،هر كدام دنبال تنهايي خودمان!
اما هنوز هم بوي دستهايت در حوالي خيابان  حافظ،پل كالج،خيابان انقلاب.در كافي شاپ هتل لاله...و هر خياباني كه  رفتيم و به انتهايش نرسيديم مانده...تمام خاطرات  آن روزهاي داغ تابستان و بارانهاي پاييز  هر روز صد بار جانم را به لبم مي رساند....تو آمدي  و نيامده ساز رفتن زدي....و من ماندم با چه كنم هاي دلم،دنبال  هر دليلي گشتم ،تمام  خودم و تو را زيرو كردم،اما دلت نبود كه بماني وگرنه  ساعت هشت آن خداحافظي میدان  هفت تير هرگز نمي شد تير خلاص اين  عشق  بيچاره....هر بار كه گوش كردم "پروانه ات خواهم ماند" را  بازهم  تير خلاص  هفت تير روي شقيقه دلم نشست.... و دوباره  ترانه داریوش را در غروبهاي تنهايي  زمزمه کردم  در بهتی از سرگیجه ها و دلشوره ها ... تو که معنای عشقی، به من معنا بده یار........ دروغ این صدا را به گور قصه ها بسپار
آه از اين زمان ... آن  هنگام که  وقت كهنگيش مي شود نامش را می گذارند عمر....بعد خودت را در آيينه مي بيني ...هنوز دلت پر از جوانه هاي اميد آن خاطرات است ولي راهي كه قبلا رفته اي يك طرفه بوده و  برگشتي ندارد ،،، تاوان سنگيني است رفتنهاي. بي دليل....ماندهاي از روي ناچاري...گذشتهاي  احساسي....
انقلاب  شلوغ تر شده و پر از كافه هايي كه  حالا بوي سيگارهايش بيشتر از بوي قهوه و نسكافه  به گوش مي رسد....اما در  ازدحام تمام اين  رفت و آمدهاي پر از عاشقانه و گاهي تلخ تر شدن رابطه هاي يك سلام. و یا خداحاقظی ...تو ايستاده اي  درست همان جا زير پل كالج و هنوز هم اعتراف مي كني كه خنده هاي من دلهاي زيادي را ويران مي كند.....من نگاهت مي كنم دلم ميخواهد فرياد بزنم پس چرا آن دل ويرانه مال تو نيست!؟؟؟اما از سر شيطنت فقط  لبخند ميزنم كه  هيزم حرفهايت در آتش لبخندم  شراره بكشد....شايد بخواهي كه بمانم....چقدر  دلم يك تقاضاي ماندن ميخواست ...چقدر دلم يه كمي اصرار مي خواست.....



چك نويس ...
ما را در سایت چك نويس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : butterfliesa بازدید : 73 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 8:36